ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بیا برویم
سلام مرد مسافر سوار شو برویم .
بیا و همسفر این قطار شو برویم .
به نا کجای تو من آشنا ترم ، آقا .
مرا تو روز و شب و روزگار شو برویم .
یکی دو منزل اول تو میزبانی کن.
غزال وحشی من را حصار شو بروم .
چو مرشدان به عصا رو به خانقاه بیا .
قبیله ی دل ما را دیار شو برویم .
هوای آن طرف رود گر به سر داری .
پلی زعشق بساز و گدار شو برویم .
از این علاقه که پو شیده جان شیدا را .
برهنه کن من خود ، آشکار شو برویم .
بیا به تماشای ماه فروردین .
اگر بهار نیامد ، هَزار شو برویم .
فقط قبیله ی احمد ، قبیله ی نورند .
بیا از این قبیله و ایل و تبار شو ، برویم .
بهشت خانه ی صاحبدلان شیدا نیست .
به عشق صاحب خانه دچار شو برویم .
مرا بی تو مبادا
مرا بی تو ، تو را بی من ، مبادا
ز یو سف ، بوی پیر اهن ، مبادا
اگر ، آمد خیالت بر در ما
گشایم در ، ولی بستن ، مبادا
بزن اما نه چنین سخت به میخت ، استاد .
جان این صندلیم بسته به میخت ، استاد .
چقدر حوصله کردی ، بتراشی ،دل من .
دست و بالم همه خسته است ز میخت ، استاد .
می نشیند به سرم مرد جوانی همه شب .
غژ غژ و خستگیم جسته ز میخت ، استاد .
من و این خانه هنوزم به تماشای همیم .
بسته بر بالکن و پایه و میخت ، استاد .
نیستی تا که ببینی منم و خانه ، خراب .
همه رفتند و بجا تخته و میخت ، استاد .
کاش محکم تر از این می زدیم بر میخت .
که رهایی نتوان از تو و میخت استاد .
سو خت ، اما دل من
تا که در آتش افتاد .
قاب عکسی که فقط
خا طره اش زیبا بود .
گر چه می سو خت
هنوزم اثرش جا می ماند .
آنکه تنها گنهش
دیده شدن با ما بود .
موج در موج
پریزاده به خشکی جان داد .
چونکه می سو خت
نگاهش طرف دریا بود .