ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
درنگ
***
رو به شن زار من آرام بیا
بر لب رود تنم رقص بریز
و خلاف جهت آب برو
و کمی هم بنشین
پای نقاشی مر طوب تن ماسه ایم.
و بدوزش
به لبالب پر آب.
ساحل حسرت هر روز تمنای مرا.
به تماشای زمان
گذر آب ببین
ماندنی نیست و هست .
مثل آبی که رونده است
به رود
مثل عمری که پدیدار
چو دود.
و ندانیم
که ما هم
به زمان گذریم
مثل پلکی که نمی داند و تکرار شود.
مثل نبضی که
صدا می زندش ، قلب حیات.
و کسی نیست
که حاضر شود از
رود جدایی گذرد.
و پلی باشد
در فاصله ها .
زندگی
شوق پرانیدن
یک سنگ بر آب است .
شاید
که از آن
رو به نگاه تو
بریزد لبخند .
و نمی دانم
شاید
که ز غفلت بخورد
بر سر پیشانی تو .
زندگی
شاید
مثل سیلی است
که می آید و بر ساحل ما می گذرد .
شایدم
غرش رعدی
که در فاصله ی هر فریاد
آتشی میزند از دور
به تاریکی ما .
و فرو می ریزد
گریه های باران .
یا چو آتشزنه بر
خشکی یک جنگل سبز .
و هر آیینه
چنین است .
فراوانی اندوه و شکیب .
و به زنجیره ی مثبت شدن
منفی ها .
و کسی نیست
که از ساحل خود بگریزد .