ولوزه
ولوزه = جمع آوری ، باقیمانده از هر چیز جمع آوری شده
ولو = پخش و پهن
آغریت = آقریت = شسته و رُفته = تمیز و پوست کنده
* - سنتی پسندیده در فر هنگ طالقان و شاید هم در
جاهای دیگر . مبنی بر اینکه آنهایی که به هر دلیل از نعمت
محصولی بی بهره اند . از طر یق خو شه چینی یا باز یافت
آنچه پس از جمع آوری محصول در زمین با قی می ماند
اندو خته ای برای خانواده بدست آورند . بی هیچ منت
یا کراهتی .
* - این مساله شاید در مورد گردو شایع تر باشد . اما
در مورد محصولات دیگر هم واقع و بایسته بوده است.
* - مثلا در جمع آوری لو بیا ، سیب زمینی ، خرمن
از دانه ها تا کاه و حتی هیزم و علو فه .
* - خوشه چینی در ادب ، اندیشه و دین
هم سنتی رایج بوده و هست .
بدانگونه که در طول زمان افکار و اندیشه ها در
بستر زمان و مکان پخش و پریشان و پنهان می شوند
و کار افراد نخبه و کاو شگر ، ابتدا تلاش و جست و جو
برای پیداکردن آنها و به دنبال آن جدا کردن اندیشه های
کُچ از اندیشه های قاقوتی و پوست کاغذی و همینطور
جدا سازی اند یشه های غراب با خورد و پوک و پو شیل
از اندیشه ی چهار لنجه ی سفید و سالم و پر چرب می باشد .
* - در واقع ولوزه کردن اندیشه یعنی با انبر عقل و
استدلال و دو تا چوب معیار و کمکی به اندازه تنور ماشن،
جد و جهد کنیم تا از میان آت و آشغال و پرچین و تنگس
چیزایی را پیدا کنیم که اولندش سالم باشد و دومند
به درد زند گیمان با خوره .
یادمان با شه محیط پیرامونمان پر از سگ راه و موش راه و
سایر جک و جانوره و همینطور فضولات آنها در نتیجه
چیزایی که ما بدست میوریم . بی عیب و نقص و مرض نی
بلکه ممکنه آلوده د ی با شه . این حاصل سایش هر چیز
به محیط پیر امونی آلودیه . اندیشه دی در طول زمان
متمادی بی نصیب از این آلودگی ها ، نیه .
* - چه اینکه ولوزه گر ، دی با یستی پاک و بی آلایش
باشه و از قبل باغ و جوزدارانه از آن جهت که باغ
عمو ....فلانشه دیه پاک و بی نقص و عیب ندانه .
* - ولوزه با خودش صبوری و درد سر و گاه عصبیت
صاحب مالَ به همراه داره .
* - کسی که ولوزه میشو به دنبال آغریت جوزه . اگه
سوالم جوز دی گیرش کت . حتما اورَ هر چی زودتر
آغریت مینه . ما همه عاشق ، اند یشه و تفکر آغریتی
هستیم .
* - نقاشی آغریتی ، شعر آغریتی ، مو سیقی آغریتی
دین آغریتی ، نو شتار آغریتی و...
بدون شک کچ جوزی تعریف و تمجید کردُن مو قع
مغز کردن با عث بی آبرویی می بو .
* - اند یشه و افکار متملقانه و یا دروغ ، نمو نه ای
از همون کُچ جوزه .
* دوستان ببخشند که کمی طالقانی و بیشتر گفتا ر
رسمی شد .
* - این تنها یک نگاه به یک مو ضوع است .
روزگارتان خوش.
می دویدم تا برو یانم به خیش .
گندمی شاید به گندمزار خویش .
هر چه کردم ، گندمی نایافتم .
پس چو جو کشتم ، همو گردید کیش .
گر بکاری در زمینی خار را .
حاصلت ناید مگر دندان و نیش .
آن شنیدستی که در غرقاب رود .
می جهد وامانده بر هیچ و هشیش .
این نمازت گر برای خلق نیست .
پس ریا بگذار و آن تسبیح و ریش .
گرگت ار خواهد که سو دایت کند .
واگذارش تا بیابی ، قوچ و میش .
بهتر آن باشد که از خود بگذری .
تا به دست آری دعای قوم ریش .
پس نشاید ، چو نکه دنیا را نهی .
گند مت باید فرستی ، پیش پیش .
ناید از کوهی که فریادی کنی .
غیر فریادت ، نه کم آید نه بیش .
تقدیم به عزیزم آشیخ جواد نازنین
پَر کاهی چه کند پای درخت کُهنی؟
صحبت ذره نیاید به زبان و دهنی
تو خود استاد ادب هستی و اخلاق ، چنین
عیب پوشی کنی آن سان که کند پیرهنی
بی تو باران ، لاله را ، نایی نبود.
بی تو ، میدانم ، که دریایی نبود.
زندگی ، باران بودن های تو ست.
بی تو ، اما ، کاش ، دنیایی نبود.